بازم سر شکمم بی کلاه موند!

ساخت وبلاگ
الهی خیر نبینه این تلوزیون که همش مارو وسوسه میکنه...چند روزه تو تبلیغات تلوزیون یک کیک رو همش تبلیغ میکنند که منم بدجور دلم میخواد...امروز که داشتم میومدم سرکار دیگه گفتم دختر خوبی بودم برم واسه خودم جایزه بخرم ده تا سوپر مارکت رو سر زدم و بلاخره همون کیک رو پیدا کردم و خریدم و گذاشتم تو کیف ام و اومدم سرکار . اونقدر از خریدن اون کیک خوشحال بودم که اگه طلا خریده بودم اینقدر ذوق نداشتم....همش به این فکر میکردم که کی وقت چایی خوردن میشه که کیک ام رو بخورم اما نیم ساعت پیش دیدم دیگه تاب ندارم گفتم کیک رو در بیارم و بزنم به بدن....بسته اش رو باز کردم و یه تیکه ازش رو گذاشتم تو دهنم که یهو در زدن! بعدش حمید اومد داخل....دست دادم بهش و حالمو پرسید بعدش که منو بوسید گفت به چه دهنت بوی خوبی میده! گفتم از این کیک خوردم بعدش حمید یه تیکه از کیک رو برداشت و خورد و با هم حرف زدیم و هی حمید کیک خورد و هی حرف زدیم....بعدش که حمید میخواست بره دوباره منو بوسید منم گفتم حالا دهن تو هم بوی کیک میده!و بعدش حمید رفت بیرون.....دست کردم تو بسته کیک ولی هرچی گشتم دستم به چیزی گیر نکرد تو بسته رو نگاه کردم دیدم کیک تموم شده!!!! حمید همشو خورده بود و من فقط اندازه یک حبه قند خوردم فقط به اندازه یک مزه کردن! ولی الان هرچی فکر میکنم مزه اش دیگه یادم نیست! 

ماهی خرجون!...
ما را در سایت ماهی خرجون! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dostane2 بازدید : 118 تاريخ : پنجشنبه 27 دی 1397 ساعت: 19:07