روزهای سخت......

ساخت وبلاگ

دیشب تا نیمه های شب پیشم بود البته دزدکی اومده بود از ترس نفیسه.....نمیدونم چرا نفیسه اینقدر مارو اذیت میکنه نمیدونم حرف حسابش چیه دلم میخواد یکبار بتونم بهش بگم تو که دلت نمیخواد حمید بیاد پیشم پس چرا اومدی خواستگاری من و منو بدبخت کردی؟!.....

البته حمید هم از اینکه نفیسه اذیتش میکنه خیلی عصبی بود.....بهش گفتم هنوز از اینکه منو نگهداشتی پشیمون نشدی؟!!....منو بوسید و گفت واسه چی باید پشیمون بشم؟!...گفتم از اینکه اینقدر دارن اذیتت میکنند.....گفت منم خیلی تو عذابم اگه یکم دیگه نفیسه اذیتم کنه قاطی میکنم دیگه اونوقت هرچی میخواد بشه بذار بشه!....استرسم بیشتر شد....زندگی ما مثل ماجرای مذاکره الانه ترامپ و روحانیه....هی نفیسه خط و نشون میکشه و حمید میگه اگه فلان کار رو بکنه من اینکارو میکنم! منم این وسط مثل ملت ایران نگران و مضطرب که بلاخره چی میشه و نکنه به جون من بیوفتن!.....کاش همه زنها واقعا زن زندگی بودن و هیچوقت شوهرهاشون رو اینقدر اذیت نمیکردن.....

ماهی خرجون!...
ما را در سایت ماهی خرجون! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dostane2 بازدید : 129 تاريخ : دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت: 21:53