روزها میگذرند....

ساخت وبلاگ

ممنون که جویای حالم هستید من خوبم فقط چون حال و حوصله نوشتن ندارم نمیام وبلاگ....وضعیت تغییری نکرده هنوز همونجوریه....حمید با نفیسه حرف زده و قولهایی که به حمید داده رو براش یادآوری کرده نفیسه قبول کرده اما قبول کردنش از سر ناچاریه چون هنوز هم پنهانی یه کارایی میکنه نمونه اش اینکه یکی رو اجیر کرده که بیاد سراغ من و باهام رابطه برقرار کنه که به حمید بگه نگار زن فاسدیه!....اما نمیدونه من شخصیتم طوری نیست که گول بخورم و به کسی پا بدم حمید از این بابات بهم اعتماد داره ولی با این حال میترسه که نکنه خدای نکرده یکی به زور بخواد بلایی سرم بیاره چند شب پیش از خواب پرید انگار خواب بدی دیده بود نفس نفس میزد بهش آب دادم بغلم کرد گفت نکنهکسی بیاد سراغت و به من نگی! گفتم این چه حرفیه؟!چی داری میگی؟!....گفت خواب بدی دیدم خیلی بد! گفتم چی؟!....گفت خواب دیدم اومدم خونه دیدم با فلانی لخت تو خونه ای!!!! گفتم حمید این حرفو نزن من حتی از شنیدن این حرف خجالت میکشم این چه فکریه!!؟.. کلی باهام حرف زد....

ماهی خرجون!...
ما را در سایت ماهی خرجون! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dostane2 بازدید : 108 تاريخ : دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت: 21:53