زنهای پر حرف....

ساخت وبلاگ

امروز رفتم دندون عقلم رو بکشم از قبل نوبت گرفته بودم چند روزه بخاطر ندیدن حمید عصبی ام و افسرده...همش تو خودمم و دلم نمیخواد با کسی حرف بزنم واسه همین از جمع گریزانم.....تو مطب نشستم و منتظر نوبتم بودم که منشی اسمم رو صدا زد رفتم داخل و دکتر بعداز دیدن دندونم بی حسی تزریق کرد و گفت برو بیرون بشین تا بی حس بشه و صدات کنیم....اومدم بیرون نشستم چند نفر دیگه هم نشسته بودن یه مرد و چهارتا زن....همه ما نشسته بودیم ولی چون صندلی کم بود یه خانوم سرپا وایستاده بود و از همون اول مثل خررررررر حرف میزد....دیگه همه فهمیدن اومده دندونش رو پر کنه و دندون چندمشه و سابقه دکتره خیلی خوبه و داداشش دندونهاش رو پیش همین دکتره درست میکنه و اوووووو کلی مزخفات دیگه...همینجور سرپا وایستاده بود و واسه بقیه سخرانی میکرد طفلک اون آقا که بین این همه زن تنها بود.....با خودم گفتم خوبه دهن این زنه رو بی حس کردن اگه بی حس نمکردن چقدر حرف میزد!....اصلا حوصله اش رو نداشتم از چهره بقیه هم معلوم بود بقیه هم با من هم عقیده اند! هرکی هم از اتاق میومد بیرون و دندونش رو کشیده بود براش سوپ تجویز میکرد و میگفت چی بخور چی نخور من چی خوردم فلان شدم و تو نخور و غیره.....خلاصه تا اسم منو خوندن و رفتم دندونم رو بکشم مخ برام نموند....بلاخره دندونم رو کشیدن اما از بس اعصابم خورد بود اصلا سختیش رو نفهمیدم از اتاق که اومدم بیرون قدمهامو تندتند برداشتم که دیگه صدای زنه رو نشنوم....خدا به شوهرش رحم کنه واقعا!

ماهی خرجون!...
ما را در سایت ماهی خرجون! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dostane2 بازدید : 115 تاريخ : دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت: 21:53